تاکجا راه پروآزت بود ای پرنده غریب
ای پرنده غریبم ..چه آسان ازکنارم ...پر کشیدی....
چه آرام سر بزیر ..انداختی ..با من بگو چرا دلگرفته ای
چرا سر بزیر برده و در گوشه ای نشسته ای
مرا بگو کدام سنگ
کدام دست ظا لم پر تو را از خونت گلگون ساخت
کدام سنگدل سنگی بر دلت زد و آن را شکست
مگر نه ای پر نده غریب تو هم مثل من دل شکسته ای
شعر از نگاه