-
یارا کجاست جاى تودر جمله
پنجشنبه 20 تیرماه سال 1387 23:23
یارا کجاست جاى تودر جمله!!!!!!!! یارا کجاست جاى تودر جمله… که پیش از این؟ که هم اکنون؟ که بعد از آن؟ که هنوز؟ و با چه قید بگویم که دوستت دارم؟ ـ که تا ابد؟ که همیشه؟ که جاودان؟ که هنوز؟ سؤال میکنم از تو: هنوز منتظری؟ تو غنچه میکنی این بار هم دهان که هنوز… چه قدر دلخورم از این جهان بیموعود از این زمین که پیاپی … و...
-
ربا عیات فروغى بسطامى
پنجشنبه 20 تیرماه سال 1387 23:01
ربا عیات فروغى بسطامى از کشت عمل بس است یک خوشه مرا در روى زمین بس است یک گوشه مرا تا چند چو کاه گرد خرمن گردیم چون مرغ بس است دانهاى توشه مرا دوشینه فتادم به رهش مست و خراب از نشئهء عشق او نه از باده ناب دانست که عاشقم ولى مى پر سید این کیست، کجایى است، چرا خورده شراب تا قبلهء ابروى تو اى یار کج است محراب دل و قبلهء...
-
دیوانه ی عشقم من و مجنون نگاهی
سهشنبه 18 تیرماه سال 1387 23:42
دیوانه ی عشقم من و مجنون نگاهی با گنج هنر فارغم از مالی و جاهی گلشن دلم از منظره ی روی سپیدی روشن شبم از شعشعه ی چشم سیاهی با بال سخن شب همه شب ابر نوردم گویی که نسیمی بردم چون پر کاهی از شوق به رقص آوردم چامه ی نغزی آن گونه که رقصد ز دم باد گیاهی گه زخم به دل می زندم پنجه ی سازی گاهی به نوا می کشدم شور سهگاهی ما مشعل...
-
یارا کجاست جاى تودر جمله
سهشنبه 18 تیرماه سال 1387 23:37
یارا کجاست جاى تودر جمله… که پیش از این؟ که هم اکنون؟ که بعد از آن؟ که هنوز؟ و با چه قید بگویم که دوستت دارم؟ ـ که تا ابد؟ که همیشه؟ که جاودان؟ که هنوز؟ سؤال میکنم از تو: هنوز منتظری؟ تو غنچه میکنی این بار هم دهان که هنوز… چه قدر دلخورم از این جهان بیموعود از این زمین که پیاپی … و آسمان که هنوز… جهان سه نقطهی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 تیرماه سال 1387 23:37
یارا کجاست جاى تودر جمله… که پیش از این؟ که هم اکنون؟ که بعد از آن؟ که هنوز؟ و با چه قید بگویم که دوستت دارم؟ ـ که تا ابد؟ که همیشه؟ که جاودان؟ که هنوز؟ سؤال میکنم از تو: هنوز منتظری؟ تو غنچه میکنی این بار هم دهان که هنوز… چه قدر دلخورم از این جهان بیموعود از این زمین که پیاپی … و آسمان که هنوز… جهان سه نقطهی...
-
در چشم منست این زمان ناز کسی
سهشنبه 18 تیرماه سال 1387 23:34
در چشم منست این زمان ناز کسی در گوش منست این دم آواز کسی در سینه منم حریف و انباز کسی سرمستم کی نهان کنم راز کسی
-
همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد
سهشنبه 18 تیرماه سال 1387 23:33
همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد چو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامد ز پیت مراد خود را دو سه روز ترک کردم چه مراد ماند زان پس که میسرم نیامد خردم گفت برپر ز مسافران گردون چه شکسته پا نشستی که مسافرم نیامد چو پرید سوی بامت ز تنم کبوتر دل به فغان شدم چو بلبل که کبوترم نیامد چو پی کبوتر دل به هوا شدم چو بازان چه همای...
-
زدست و دیده و دل هر دو فر یاد
سهشنبه 18 تیرماه سال 1387 23:30
-
مرا بگذار
جمعه 14 تیرماه سال 1387 12:46
مرا بگذار به خویشتن بگذار من و تلاطم دریا تو و صلابت سنگ من و شکوه تو ای پرشکوه خشم آهنگ من و سکوت و صبور ی؟ من و تحمل دوری ؟ مگر چه بود محبت که سنگ سنگش را به سر زدم با شوق ؟ من از هجوم هجاهای عشق می ترسم امید بی ثمری خانه در دلم کرده ست به دشت و باغ و بیابان به برگ بر گ درختان و روح سبز گیاهان گر از کمند تو دل رست...
-
وقتی رفت
جمعه 14 تیرماه سال 1387 12:39
وقتی رفت وقتی رفت دلبسته ی چشمای همدیگه بودیم یه چیزی مثل اونی که مولوی می گه بودیم وقتی رفت حاشیه ی درختامون طلایی بود ماه تو آسمون بود و قحطی روشنایی بود وقتی رفت هر دوی ما بد جوری دیوونه بودیم از اونهایی که به یاد هر کی می مونه بودیم وقتی رفت یه تیکه از گنبد نیلی کنده شد سرنوشت بازم توی مسابقه برنده شد وقتی رفت به...
-
نگاهت را نمی خوانم نه با مایی نه بی مایی
سهشنبه 11 تیرماه سال 1387 23:30
نگاهت را نمی خوانم نه با مایی نه بی مایی +++++++++++++++++++++++++++++ زکارت حیرتی دارم نه با جمعی نه تنهایی گهی از خنده گلریزی مگر ای غنچه گلزاری ؟ گهی از گریه لبریزی مگر ای ماه دریایی ؟ چه می کوشی به طنازی که بر ابرو گره بندی به هر حالت که بنشینی میان جمع زیبایی درون پیرهن داری تنی از آرزو خوشتر چرا پنهان کنی ای جان...
-
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
یکشنبه 9 تیرماه سال 1387 21:23
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را نفسی یار شرابم !! نفسی یار کبابم !! چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را ز همه خلق رمیدم ز همه باز ,,, رهیدم نه نهانم نه بدیدم چه کنم کون و مکان را ز وصال تو خمارم سر مخلوق ندارم چو تو را صید و شکارم چه کنم تیر و کمان را چو من اندر تک جویم...
-
ترجمه شعر ویکتور هوگو به فارسی
یکشنبه 9 تیرماه سال 1387 13:03
ترجمه شعر ویکتور هوگو به فارسی اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی، و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد، و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد، و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی. آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی. برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی، از...
-
عشق!!!!!
یکشنبه 9 تیرماه سال 1387 11:55
نام من عشق است آیا میشناسیدم؟ زخمی ام - زخمی سراپا میشناسیدم؟ با شما طیکردهام راه درازی را خسته هستم- خسته آیا میشناسیدم؟ راه ششصد سالهای از دفتر (حافظ) تا غزلهای شماها، میشناسیدم؟ این زمانم گرچه ابر تیره پوشیده است من همان خورشیدم اما، میشناسیدم؟ پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر اینک این افتاده از پا،...
-
گل من گریه مکن
یکشنبه 9 تیرماه سال 1387 11:47
یادمان باشد گل من غمى در دل ماست!!! گل من گریه مکن که در اینه ی اشک تو غم من پیداست قطره ی اشک تو داند که غم من دریاست گل من گریه مکن سخن از اشک مخواه که سکوتت گویاست از نگه کردنت احوال تو را می دانم دل غربت زده ات بی نوایی تنهاست من و تو می دانیم چه غمی در دل ماست گل من گریه مکن اشک تو صاعقه است تو به هر شعله ی چشمان...
-
دردی عظیم دردی ست ,,, با خویشتن نشستن
شنبه 8 تیرماه سال 1387 20:08
دردی عظیم دردی ست ,,, با خویشتن نشستن,,, در خویشتن شکستن وقتی به کوچه باغ,,, می برد بوی دلکش ریحان را ,,, بر بالهای خسته خود باد گویی که بوی زلف تورا می داد,,, وقتی که گام سحر ربای تو,,,وز پله های وهم سحرگاهی,,, گرم فرار بود,,, در چشمهای من,,ابر بهار بود برگرد,,,,, در این غروب سخت پر از درد ,,محبوب من به بدرقه من...
-
روزگاری مردم دنیا دلشان درد نداشت
جمعه 7 تیرماه سال 1387 15:16
000000___00000 _00000000♥0000000 _0000000000000000 __00000000000000 ____00000000000 __ ___00000 _________0 ________*__000000___00000 _______*__00000000♥0000000 ______*___0000000000000000 ______* ____00000000000000 _______*_____00000000000 ________*_______00000 _________♥________0 _000000___00000___*...
-
مادر ,,روزت مبارکباد****مادر تویى چراغ خانه من
سهشنبه 4 تیرماه سال 1387 13:15
این دستهای گرم مادرم" مرا به این نقطه رسانیده است! ولادت با سعادت بانو فاطمه زهرا (س) و همچنین فرا رسیدن روز مادر بر همه مادران عزیز مبارک مادر سلام مادر،سلام ای هستیَم ای پاک دامن،شیرزن! سلام ای جان شیرینم، فدای هر دو مژگانت که هر دم هاله ی اشکی به دورش حلقه می بندد سلام مادر منم فرزند بی عقل و پشیمانت که قدر زیستن...
-
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
یکشنبه 2 تیرماه سال 1387 00:09
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است عیش با آدمی ای چند پری زاده کنی تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان گر نگاهی سوی فرهاد...
-
بیا ز سنگ بپرسیم
شنبه 1 تیرماه سال 1387 23:55
بیا ز سنگ بپرسیم درون اینه ها درپی چه می گردی ؟ بیا ز سنگ بپرسیم که از حکایت فرجام ما چه می داند بیا ز سنگ بپرسیم زانکه غیر از سنگ کسی حکایت فرجام را نمی داند همیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است نگاه کن نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ چه سنگبارانی ! گیرم گریختی همه عمر کجا پناه بری ؟ خانه خدا سنگ است به قصه های...
-
سکوت
شنبه 1 تیرماه سال 1387 23:48
سکوت دلا شب ها نمی نالی به زاری سر راحت به بالین می گذاری تو صاحب درد بودی ناله سر کن خبر از درد بیدردی نداری بنال ای دل که رنجت شادمانی است بمیر ای دل که مرگت زندگانی است میاد آندم که چنگ نغمه سازت ز دردی بر نیانگیزد نوایی میاد آندم که عود تار و پودت نسوزد در هوای آشنایی دلی خواهم که از او درد خیزد بسوزد عشق ورزد اشک...
-
صدای پای تو که می آید
شنبه 1 تیرماه سال 1387 23:40
صدای پای تو که می آید از همیشه بیشتر وحشت زده میشوم میدانم آمدنت ماندگار نیست و میدانم رفتنت به سرعت آمدنت نیست نگاه کن ثانیه ها چه زود میگذرند و تو مثل همیشه چقدر دیر خواهی رسید و تو مثل همیشه شانه های بیتفاوتت را بالا میبری میدانم اینهمه تاخیر ، دست تو نیست درست مثل دل دادن من که دست من نبود ! نمیدانم از آمدنت...
-
نماز عشق را هم با تو کردم اقتدا حافظ
شنبه 1 تیرماه سال 1387 23:35
نماز عشق را هم با تو کردم اقتدا حافظ تو صاحب خرمنی و من گدایی خوشه چین اما به انعام تو شایستن نه حد هر گدا حافظ بروی سنگ قبر تو نهادم سینهای سنگین دو دل با هم سخن گفتند بی صوت و صدا حافظ در اینجا جامه شوقی قبا کردن نه درویشی است تهی کن خرقهام از تن که جان باید فدا حافظ تو عشق پاکی و پیوند حسن جاودان داری نه حسنت...
-
حال دل با تو گفتنم هوس است
شنبه 1 تیرماه سال 1387 12:56
حال دل با تو گفتنم هوس است خبر دل شنفتنم هوس است حال دل با تو گفتنم هوس است از رقیبان نهفتنم هوس است طمع خام بین که قصه فاش با تو تا روز خفتنم هوس است شب قدرى چنین عزیز و شریف در شب تار سفتنم هوس است وه که دردانهاى چنین نازک که سحرگه شکفتنم هوس است اى صبا امشبم مدد فرماى خاک راه تو رفتنم هوس است از براى شرف به نوک...
-
اى همیشه خوب
شنبه 1 تیرماه سال 1387 12:47
اى همیشه خوب ماهى همیشه تشنه ام در زلال لطف بیکران تو مى برد مرا بهر کجا که میل اوست موج دیدگان مهربان تو زیر بال مرغکان خنده هات زیر آفتاب داغ بوسه هات - اى زلال پاک - ! جرعه جرعه جرعه میکشم ترا بکام خویش تا که پر شود تمام جان من ز جان تو ! اى همیشه خوب ! اى همیشه آشنا ! هر طرف که میکنم نگاه تا همه کرانه هاى دور عطر...
-
رباعیات اوحدى مراغه اى
جمعه 31 خردادماه سال 1387 12:11
رباعیات اوحدى مراغه اى ************************ چون یاد کنم طبع طربناک ترا و آن صورت خوب و سیرت پاک ترا خواهم که: گذر بر سر خاک تو کنم در ساعت و بر سر کنم آن خاک ترا ****************************** گر آدمى دور شو از دمدمه ها ور گرگ نهاى مگرد گرد رمه ها تا کی ز برای جستن آب رخى؟ از گردن خود فرو بنه,, این ظلم ها...
-
بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم
جمعه 31 خردادماه سال 1387 12:04
بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم من مست می عشقم، هشیار نخواهم شد از خواب خوش مستی,بیدار نخواهم شد امروز چنان مستم، از باده دوشینه تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد تا هست ز نیک و بد در کیسه من نقدی در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد از دوست به هر خشمی آزرده نخواهم گشت از یار به هر رخمی افگار نخواهم شد چون یار من او...
-
عــــــاشقـــــــان را بــا نگاهی زنده کن
جمعه 31 خردادماه سال 1387 12:01
عــــــاشقـــــــان را بــا نگاهی زنده کن نماز عشق را هم با تو کردم اقتدا حافظ تو صاحب خرمنی و من گدایی خوشه چین اما به انعام تو شایستن نه حد هر گدا حافظ بروی سنگ قبر تو نهادم سینهای سنگین دو دل با هم سخن گفتند بی صوت و صدا حافظ در اینجا جامه شوقی قبا کردن نه درویشی است تهی کن خرقهام از تن که جان باید فدا حافظ تو...
-
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
شنبه 25 خردادماه سال 1387 20:28
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است عیش با آدمی ای چند پری زاده کنی تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان گر نگاهی سوی فرهاد...
-
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
شنبه 25 خردادماه سال 1387 14:07
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن،هنر گام زمان است آبی که بر آسود زمینش بخورد زود دریا شود آن رودکه پیوسته روان است باشد که یکی هم به نشانی بنشیند بس تیر که در چله این کهنه کمان است از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود گنجی است که اندر قدم...