اشعار

اشعاری برخواسته از ژرفای دل

اشعار

اشعاری برخواسته از ژرفای دل

ا نگورم و در زیر لگد میگردم....

هر سوی که عشق میکشد میگردم......

گفتی که بگرد من چرا میگردی ....

گرد تو نیم بدور خود میگردم.....

*************************************

مهر تو نه مهری است که از دل بتوان برد....

هر سو نگرم جلوه زیبای تو بینم......

در شمع وگل وپروانه وبلبل ...مه و مهر...

صد گونه نشان از رخ زیبای تو بینم....

مشتاق لقای تو نه تنها شده مو سی....

کا ندر دل هر ذره تمنا ی تو بینم....

هر چند تو را نیست در آفاق سرائی ....

با این همه هر جا نگرم جای تو بینم...

*************************************

میگویم و میدهم بتو ای دوست پندی.......

خواهی بپذ یر ..خواه که نه آزادی......


هر آنکه از خودی خویشتن جدائی کرد....

میان خلق خدا جلوه خدائی کرد....

خو شم زسنگ حوادث که استخوان او را چنان

شکست..

که فارغ ز مومیای کرد......


بهوش باش دلی را بقهر نخراشی...

بناخنی که توانی گره گشائی کرد....

فغان....فغان که کاسه زرین بی نیازی را.....

گرسنه چشمی ما کاسه گدا ئی کرد....
>************************************

دوش از سر لطف یار در ما نگریست

گفتا بی ما چگو نه بتوانی زیست

گفتم بخدا چنا نکه ما هی بی آب.....

گفتا که گناه تو ست بر ما بگریست.....

*************************************


توبه کردم که تا جانم بر جاست


من چپ نروم نگردم از سیرت راست

چندانکه نظر همی کنم از چپ و راست

جمله چپ و راست وراست وچپ دلبر ماست....

نظرات 1 + ارسال نظر
farshid پنج‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:07 ق.ظ http://farshidx.blogsky.com

سلام
ممنون که سر زدید و ممنون از شعرتون که نوشته بودید
شعرای شما هم زیباست
موفق باشید
باز هم سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد