اشعار

اشعاری برخواسته از ژرفای دل

اشعار

اشعاری برخواسته از ژرفای دل

وداع با مادرم

وداع با مادرم
*************


مادر منشین چشم بره بر گذر امشب***بر خانه پرمهرتو زین بعدنیایم


آسوده بیارا و مکن فکر پسر را***بر حلقه این خانه دگر پنجه نسایم


با خواهر من نیز مگو اوبکجا رفت***چون تازه جوان است تحمل نتواند


با دایه بگو پسرم مهمان رفیق است***تا بستر من راسر ایوان نکشاند


فا نوس بدرگاه میاویز عزیزم***تا دختر همسایه سربام نخوابد


چون عهد در این باره نها دیم من و او***فا نوس چو روشن شود آنجا بشتابد


پیراهن من را بدر خانه بیاویز***تا مردم این شهر بدانندکه بودم


جز راه عزیزان وطن ره نسپردم***جز نغمه آزادى شعرى نسرودم


اشعار مرا جمله به آن شاعره بسپار***هر چند که کولى صفت از من برمیده است


او پاک چو دریاست تو نا پاک مدانش***گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده است


بر گونه او بوسه بزن عشق من او بود***یک لاله وحشى بنشان بر سر مویش


بارى گله اى گربدلت مانده ز دستش***او عشق من است آه....میاور تو برویش

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد