اشعار

اشعاری برخواسته از ژرفای دل

اشعار

اشعاری برخواسته از ژرفای دل

همیشه بیم داشتن

 

286.gif

 

همیشه بیم داشتن ,همیشه امیدوار بودن ,همیشه یاد

از خاطرات گذشته کردن ,همیشه نالیدن,همیشه هوسى

تازه کردن و هرگز راضى نبودن ,درطلب لذات دروغین

رفتن ,و هرگز سراغ حقیقتى که در دل نهفته است نرفتن

,,خود را گاه بیشتر وگاه کمتر از ارزش واقعى نشان

دادن ,,تنها در ساعات رنج و غم خویشتن را

شناختن,,وماهیت زندگانى بر باد رفته وبیجا تلف

شده را فقط در لب گور دریافتن ,,,این است مفهوم

وجود انسان ,یا لااقل این است مفهوم وجود من,,,

با تمام این تعاریف من یک افتخار حقیقى در زندگى

دارم,,این افتخار که هرگز سراغ پول و شهرت دورو


غین نرفتم ,,و هیچوقت سر تسلیم جز بر آستان

عشق فرود نیاوردم.همیشه عشق مرا از خود دور کرد

وعطش نام نیک بخودم باز آورد.اما عشق و افتخار

تا کنون هیچکدام جز غم دل نصیبم نکرده اند .


دیدى دلم شکست,,,دیدى که این بلور درخشان عمرمن

بازیچه اى بیش نبود.

دیدى چه بیصدا دل پر ز آرزوى من ,,

از دست کودکى که ندانست قدر آن افتاد بر زمین,,,

دیدى دلم شکست

 

  لحظه ای که عشق را بدون من شناختی!!!!!!!!!!!

خستگى وغم

خستگى وغم...

همه جاوهمه چیز غرق غم خستگى است,پس درآن دم که

روح از نومیدى مینالد رو بسوى که باید کرد??

بسوى هوس??نه زیرابهترین سالهاى عمر ما درین راه

میگذرد..و هرگز این جستجو ى بیفایده به نتیجه

نخواهد رسید.

بسوى عشق??ولى عشق که??براى دوره اى کوتاه??چنین

عشقى بزحمتش نمى ارزد.براى ابد??چنین عشقى وجود ندارد ....

بسوى خا موشى وتنهایى!ولى بدرون دل خویش بنگر

هیچ نشانى از گذشته در آن نخواهى یافت,,زیرا

شادیها و غمها همراه زمان رهسپار دیار عدم میشوند....

بسوى هیجانهاى آتشین ??نه...مگر نه اینکه دیر یا

زود رنج دلپذ یر تپشهاى دل,جاى خود را بسردى

تلخ عقل ومنطق خواهد سپرد??

بسوى زندگى ??اوه!!!!!!وقتیکه در پایان این راه برگردى و به پشت سر نگرى از این شوخى زشت

ومبتذل وحشت خواهى کرد!!!

زندگى!!!

ساحل افتاده گفت گر چه بسى زیستم

هیچ نه معلوم شد آه!!!که من کیستم

موج زخود رفته اى تیز خرامید و گفت

هستم اگر میروم !!!گر نروم نیستم

Moj,,hasti O Mara ba khod bebar


Moj,,hasti O Mara ba khod bebar******

 

189.gif


برمن چو میگذری ..... چون آفتابی
هوشم ز سر ببری ..... TO شرابی
بهر شکسته دلان ..... مرهم تویی تو
بر چشم خسته من ...... داروی خوابی
هم شهره ای به نشاط .... شط نشیطی
هم شعله ای ز شرار ..... شور شرابی
شرمنده ام که تو را...... در خور ندارم
جز جان که هدیه کنم ..... تو روح نابی
مرداب را تو در آن ..... نیلوفرستی
در عمق آبی بحر ....... در خوشابی
برما چه می نگری ......همچون تو مستیم
ای چشم دلبر من ...... چون من خرابی
مهر از تو می طلبم ؟ .... هیهات بر من
بر هر که چشمه نوش ..... بر من سرابی

 

 

194.gif