داغ وفا
تا دل مست مرا داغ وفا بخشیدند.....
جرم ناکرده ......نصیب دل ما بخشیدند....
دوستی و هستی و نیستی همه اقلیم فریبکاری بود
جرم ما را زکجا تا بکجا بخشیدند؟؟؟؟
دوستان سینه صا ف آینه تو فیق شما ست.....
جرم ناکرده ما را بصفا...بوفا بخشیدند......
شعر از نگاه
در شب هجران نشسته ام....
چو ن آسما ن بی ستاره ...چون زلف آشفته تو از نسیم
هر شب میا ن جمع پر یشان .....
چو آهو ی وحشی گم کرده نشسته ام...
تا از نگا ه گرم تو روشن شود دلم....
عمر یست همجو پروانه نشسته ام....
فارغ ز باغبا نم ای گلم آسوده از بها ر...
همچنان لاله ای بگوشه بیابان نشسته ام....
از شوق دیدار تو ای گل عمریست بیقرار ....
ما نند اشکی در بن مژ گا ن (نگاه) نشسته ام.....
شعر از نگاه
Ma ra bechin,,bogzar baghebane ,,in gol To bashi
بوته اقاقیا بودم...
با عشق تو بزرگ شدم...
حالا که درختی پر شاخ و برگ شده ام بیاو مرا از ریشه بیفکن .....
دلم میخواهد هیزم شکن این درخت TOباشی...
شا خه زنبق بودم ..
باعشق تو گل دادم .....
حالا که شاخه ای پر ز گل شده ام بیا و مرا بچین ..
آخر اگر TO مرا نچینی برایم خار و گل چه فرق خواهد
داشت,,,,,,,,
آب چشمه بودم با عشق TO از دل سنگ بیرون آمدم
حالا که سر از سنگ خارا بدر آورده ام بیا ومرا بنوش ....
مرا که بلور شفاف نیز به درخشند گیم رشک میبرد.....
پروانه بودم .. با عشق TO بال وپر یا فتم........
حالا که پرو بال گشاده ام بیا و مرا در دام انداز ....
بگذار آتش عشق TO بال و پرم را بسو زاند.....
بخا طر TO رنج می برم ...زیرا غمی که از عشق TO
بر قلبم مینشیند ,,,برایم فرحبخش است ....
نمیدانی چطور شب و روز در آرزوی هیزم شکن TO
در آرزوی گل چینی ..در آرزوی عطش ..در آرزوی آتش
TO هستم ...بگذار زخم عشق تو بر دلم نشیند تا خونی را که از آن بیرون می جهد چون گوهری لعل گون
ارمغانت کنم,,,,,,,,
بخا طر TO به جای زیور های گرانقیمت ,,,,گیسوانم را با هفت خار بلند خواهم آراست ,,,,
و بجای یا قوتهای گرانبها ,,دو شراره خون فام آتش از
دو گو شم خوا هم آویخت,,,,,,,