اشعار

اشعاری برخواسته از ژرفای دل

اشعار

اشعاری برخواسته از ژرفای دل

قلب مادر

قلب مادر
داد معشوقه‌ به‌ عاشق‌ پیغام‌
که‌ کند مادر تو با من‌ جنگ‌

هرکجا بیندم‌ از دور کند
چهره‌ پرچین‌ و جبین‌ پر آژنگ‌

با نگاه‌ غضب‌ آلود زند 207.gif


بر دل‌ نازک‌ من‌ تیری‌ خدنگ‌

مادر سنگدلت‌ تا زنده‌ است‌
شهد در کام‌ من‌ و تست‌ شرنگ‌ 207.gif

نشوم‌ یکدل‌ و یکرنگ‌ ترا
تا نسازی‌ دل‌ او از خون‌ رنگ‌

گر تو خواهی‌ به‌ وصالم‌ برسی‌ 207.gif
باید این‌ ساعت‌ بی‌ خوف‌ و درنگ‌

روی‌ و سینه‌ تنگش‌ بدری‌
دل‌ برون‌ آری‌ از آن‌ سینه‌ تنگ‌

گرم‌ و خونین‌ به‌ منش‌ باز آری‌ 207.gif

تا برد زاینه‌ قلبم‌ زنگ‌

عاشق‌ بی‌ خرد ناهنجار
نه‌ بل‌ آن‌ فاسق‌ بی‌ عصمت‌ و ننگ‌

حرمت‌ مادری‌ از یاد ببرد
خیره‌ از باده‌ و دیوانه‌ زبنگ‌ 207.gif

رفت‌ و مادر را افکند به‌ خاک‌
سینه‌ بدرید و دل‌ آورد به‌ چنگ‌

قصد سرمنزل‌ معشوق‌ نمود
دل‌ مادر به‌ کفش‌ چون‌ نارنگ‌

از قضا خورد دم‌ در به‌ زمین‌
و اندکی‌ سوده‌ شد او را آرنگ‌207.gif

وان‌ دل‌ گرم‌ که‌ جان‌ داشت‌ هنوز
اوفتاد از کف‌ آن‌ بی‌ فرهنگ‌

از زمین‌ باز چو برخاست‌ نمود
پی‌ برداشتن‌ آن‌ آهنگ‌

دید کز آن‌ دل‌ آغشته‌ به‌ خون‌ 207.gif

آید آهسته‌ برون‌ این‌ آهنگ‌:

آه‌ دست‌ پسرم‌ یافت‌ خراش‌
آه‌ پای‌ پسرم‌ خورد به‌ سنگ‌

مادر بی تو تنهای تنهایم

محبت های مادر یادم نمی ره

وداع با مادرم

وداع با مادرم
*************


مادر منشین چشم بره بر گذر امشب***بر خانه پرمهرتو زین بعدنیایم


آسوده بیارا و مکن فکر پسر را***بر حلقه این خانه دگر پنجه نسایم


با خواهر من نیز مگو اوبکجا رفت***چون تازه جوان است تحمل نتواند


با دایه بگو پسرم مهمان رفیق است***تا بستر من راسر ایوان نکشاند


فا نوس بدرگاه میاویز عزیزم***تا دختر همسایه سربام نخوابد


چون عهد در این باره نها دیم من و او***فا نوس چو روشن شود آنجا بشتابد


پیراهن من را بدر خانه بیاویز***تا مردم این شهر بدانندکه بودم


جز راه عزیزان وطن ره نسپردم***جز نغمه آزادى شعرى نسرودم


اشعار مرا جمله به آن شاعره بسپار***هر چند که کولى صفت از من برمیده است


او پاک چو دریاست تو نا پاک مدانش***گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده است


بر گونه او بوسه بزن عشق من او بود***یک لاله وحشى بنشان بر سر مویش


بارى گله اى گربدلت مانده ز دستش***او عشق من است آه....میاور تو برویش

 

 

 

 

icon118.gif

icon133.gificon132.gif

 

دشــوار بُود مــردن و روی تو ندیدن

بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم

بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ

در وحشت و اندوه شب تار بمیرم

بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب

در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم

می میرم از این درد که جان دگرم نیست

تا از غم عشق تو دگـــر بار بمیرم

تا بوده ام ای دوســت وفــادار تو بودم

بگـــــــذار بدانگونه وفــادار بمیرم