اشعار

اشعاری برخواسته از ژرفای دل

اشعار

اشعاری برخواسته از ژرفای دل

ay way che bivafast donya…..

 

ای وای ....چه بیو فاست دنیا.......

 

 

آن چشمه و  سنگ ودامن کوه....

 

تا قصه  من شنیده بودند .....با آنهمه انس وآشنائی......

 

 

از صحبت من رمیده بودند....کس با دل من سخن نمیگفت.....

 

 

گوئی که مرا ندیده بودند....ای وای ....چه بیو فاست دنیا.......

 

ManO DeL khasteO khamosh Raftim

 

 

من  ودل خسته و خا موش رفتیم ****

 

از این شبها ی بی آغوش رفتیم***

 

میان راه از پا در افتا دیم **

 

گر فته نعش خود بر دوش رفتیم*

 

 

 

 

           من....غم آبا دی بنا م زند گا نی ساختم بی TO........

 

Man gham Abadi Be Name Zendegani Sakhtam Bi TO

 

ز بیم شام تنها یی به غم پر دا ختم بی TO....

.

 

بزیر ران ما اسب جوانی بود ..و شادی ها....

 

رمیدی از من وتنهای تنها تا ختم بی TO...

 

 

عزیزت خواستم تا یوسف کنعان من باشی.....

 

ز خود بگذ شتم و خود را به چاه انداختم بی TO....

 

پس از آن عا شقیها ..دوستیها..مهربانیها....

 

برای خود در این خانه...یکی زندان ساختم بی TO...

 

چنان در خویش میگریم که مژ گا ن هم نمید اند....

 

به لبها یت قسم لبخند را نشناختم بی TO...

 

میا ن پاکبا زان من سرافرازم که این هستی ....