-
تو رفتى از برم اما فراموشم مکن
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 12:34
تو رفتى از برم اما فراموشم مکن با غمت اى اشنا اما فراموشم مکن همچو موج اشک ازدریاى چشمم پا مکش در پى خودچون حبابى خانه بر دوشم مکن ساغر چشم تو سرشار است از مستى وناز با خیال نر گست هر شب قدح نوشم مکن من ز سوز اشتیاق تو سراپا آتشم باز با توفان بیمهریت خاموشم مکن جوشد امشب جلوه ى جادوى چشمانت ز جام با شراب چشم خود اى...
-
دراین بازار نامردی به دنبال چه میگردی؟
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 12:24
دراین بازار نامردی به دنبال چه میگردی؟ نمی یابی نشان هرگز توازعشق وجوانمردی! بروبگذر از این بازار'' ازاین مستی وطنازی ! اگرچون کوه هم باشی در این دنیا تو می بازی یا بپوش آن روى زیبا در نقاب یا دگر بیرون مرو چون آفتاب بند کن زلف جهان آشوب را گر نمىخواهى جهانى را خراب رنج من زان چشم خوابآلود تست چون کنم، کن در نمىآید...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 12:03
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو ور ازین بی خبری رنج مبر هیچ مگو آرزو دارم دلت مثل بهار پر شود از لـحظه های ماندگار زندگیْت خالی از اندوه و غـم لـحظه های شادمانی بی شمار خانهً قلبت پر از گلهای یاس نغمه خوان خانهً قلبت هزار باغ احساست پر از گلهای ناز همچو یک قالی...
-
من بخال لبت ای دوست گرفتار شدم
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 11:58
من بخال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم غمی خواهم که غمخوارم تو باشی دلی خواهم که دل آزارم تو باشی هرکسی هم نفسم شددست آخرقفسم شد منه ساده بخیالم که همه کاروکسم شد
-
تو باز گشتی ای ز پای تا به سر صفا
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 11:18
تو باز گشتی ای ز پای تا به سر صفا تو بازگشتی ای نمونه وفا تو بازگشتی عاقبت تو شعر آسمانیم تو معنی جوانیم خوش آمدی به ارمغان چه ریزمت به پای دل ؟ چه گوهری نثار مقدمت کنم به جای دل ؟ بگو به من چه می دهی بهای دل ؟
-
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 11:15
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم جهان پیر است و بی بنیاد از این فرهاد کش فریاد که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی که سلطانی عالم را طفیل عشق می بینم الا ای...
-
یکی بود یکی نبود،یه دروغ کهنه بود
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 11:10
یکی بود یکی نبود،یه دروغ کهنه بود یکی موند یکی نموند،حرف راست قصه بود یکی اومد با غصه ها،به غم عشق مبتلا یکی رفت چه بی وفا،با دورنگی آشنا اون که موند ریشه پوسوند،دلشو غصه سوزوند نالش از قصه نبود،پشتشو دوری شکوند زیر آوار جفا،دل دادش به هر بلا با همه عشق و وفا،راهی شد تو قصه ها اون که موند یه قصه ساخت،اما حیف هستی شو...
-
هر کجا هستم،
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 11:08
هر کجا هستم، باشم به درک! من که باید بروم! پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین، مال خودت! من نمی دانم نان خشکی چه کم از مجری سیما دارد! تیپ را باید زد! جور دیگر اما... کار را باید جست. کار باید خود پول. کار باید کم و راحت باشد! فک و فامیل که هیچ... با همه مردم شهر پی کار باید رفت! بهترین چیز اتاقی است که از دسته چک و پول پر...
-
داغ از حرارت جگرم داد می زند
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 11:05
داغ از حرارت جگرم داد می زند آتش به سوز سینه من باد می زند هر لاله ای که از جگر سنگ می دمد دامن به آتش دل فرهاد می زند در خانمان خرابی خود سعی می کند چون غنچه هر که دم ز دل شاد می زند صائب به پای خویش زند تیشه بی خبر آن بی ادب که خنده به استاد می زند
-
یه شب بیا تو خوابم
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 11:00
یه شب بیا تو خوابم ...کنار حوض مهتاب یه شب بیا که عشقت منو نکرده بی خواب بگو چرا تو دوری ؟بگو نرفتم از یاد بگو چرا نگاهت عشقو به من نشون دادعزیز من همزبون...دلم ز دنیا سیرهدیگه فقط دو چشمم بهونتو می گیره برای دیدن تو هنوز تو التماسم بیا نذار دوباره تو این بازی ببازم تو بغض والتماسم لحظه داره می میره دورم ز دست گرمت...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 10:58
نسیم وصل به افسردگان چه خواهد کرد؟ بهار تازه به برگ خزان چه خواهد کرد؟ به من که سوختم از داغ مهربانی خویش فراق و وصل تو نامهربان چه خواهد کرد؟ زفیض ابر چه حاصل گیاه سوخته را؟ شراب با من افسرده جان چه خواهد کرد؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 10:55
ننالد عشق زکوته لحظه هایش / که تا روز قیامت سبز و خوشبوست / اگر ثابت شود عشق این چنین نیست / همه شعر من و عشق بشر بی رنگ و بی بوست
-
نمیدانم چرا گردونه را وارونه میبینم در این بهر
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 10:52
نمیدانم چرا گردونه را وارونه میبینم در این بهر خروشان ... دگر راه نجاتی نیست نمیدانم چرا این چشمه را خشکیده میبینم همه دنیای من شد شک و تردید و فقط یک چیز... و آن اینکه دلی را عاشق و شیدای دلداری نمیبینم چرا باید چنین باشد؟ چرا؟ زمانی بود ؛کاتب مشق عشق میکرد و دیگر هیچ زمانی بود ؛درویشی و مهر و دوستی هر جا هویدا بود...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 10:47
شعر از مریم حیدرزاده تو مثل چشم دریا عاشقی و پاک و بارانی من یک تکه از دریا ولی نمناک و طوفانی به یاد چشمهای تو تفال میزنم امشب ببینم میروی آخر از اینجا یا که میمانی تو رو جان همانی که جدایت کرد از چشمم همین امشب بیا در کلبه ی سردم به مهمانی عجب روز قشنگی بود روز آشناییمان چه شد حالا که از آن انتخاب خود پشیمانی همه...
-
در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 10:45
در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم اول کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ای آخر به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنم آنرو ستانم جام را آن مایه آرام را تا خویشتن را لحظه ای از خویشتن غافل کنم از گل شنیدم...
-
در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 10:44
در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم اول کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ای آخر به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنم آنرو ستانم جام را آن مایه آرام را تا خویشتن را لحظه ای از خویشتن غافل کنم از گل شنیدم...
-
تا ز میخانه و می نام و نـشان خواهد بود
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 10:30
تا ز میخانه و می نام و نـشان خواهد بود سر ما خاک ره پیر مـغان خواهد بود حلـقـه پیر مغان از ازلم در گوش است بر هـمانیم که بودیم و هـمان خواهد بود بر سر تربت ما چون گذری هـمـت خواه کـه زیارتـگـه رندان جـهان خواهد بود برو ای زاهد خودبین که ز چشم مـن و تو راز این پرده نهان است و نـهان خواهد بود ترک عاشق کش من مست برون رفت...
-
Mein Herz, ich will dich fragen
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 10:28
Mein Herz, ich will dich fragen قلب من ازتو مى پرسم Was ist denn Liebe? Sag! عشق چیست...بگو „Zwei Seelen und ein Gedanke, Zwei Herzen und ein Schlag دو روح ویک فکر....دو قلب و یک ضربان.. Und sprich, woher kommt Liebe? و بگو ..ازکجا..عشق میآید „Sie kommt und sie ist da!“ Und sprich, wie schwindet Liebe ? او میاید...
-
سالها رفت و دلم
جمعه 3 خردادماه سال 1387 15:25
سالها رفت و دلم در تب و تاب است هنوز نقش مستورى من نقش بر آب است هنوز به طرب حمل مکن سرخى رویم که ز هجر قلب آکنده ز غم دیده پر آب است هنوز من کجا؟ یار کجا؟ طالع بیدار کجا من اسیر غم او، بخت به خواب است هنوز دامنش گیرم اگر لطف خدا یار شود لیک افسوس که این قصه سراب است هنوز سخت من طالب دیدار و تو غایب ز نظر ز آتش هجر تو...
-
چـــــــــراغ ِ راه
جمعه 3 خردادماه سال 1387 15:24
چـــــــــراغ ِ راه .................................................... . در غم ای دل قرارگاه مکن خانه در اشگ و دود و آه مکن عمر، کوتاه و زندگی زیباست روز بر زندگی سیاه مکن چشم ِ رُستن به شوره زار مدار گوهرِ دانه را تباه مکن عشق اگر آیت ِ گناه شود عشق بـُگزین و جز گناه مکن اگرَت پویه نزد ِ آزادی ست هرگز از پشت ِ سر...
-
خزان جاودانی
جمعه 3 خردادماه سال 1387 15:20
خزان جاودانی مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد نه بلای جان عاشق شب هجرتست تنها که وصال هم بلای شب انتظار دارد تو که از می جوانی همه سرخوشی چه دانی که شراب ناامیدی چقدر خمار دارد نه به خود گرفته خسرو پی آهوان ار من که کمند زلف شیرین هوش شکار دارد مژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو...
-
در راه زندگانی
جمعه 3 خردادماه سال 1387 15:17
در راه زندگانی جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را به یاد یار دیرین کاروان گمکرده رامانم که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را چه...
-
من نخواهد شد
جمعه 3 خردادماه سال 1387 15:14
من نخواهد شد رقیبت گر هنر هم دزدد از من، من نخواهد شد به گلخن گر چه گل هم بشکفد گلشن نخواهد شد مگر با داس سیمین کشت زرین بدروی ورنه به مشتی خوشه درهم کوفتن خرمن نخواهد شد حجابی نیست در طور تجلی لیکن اینش هست که محرم جز شبان وادی ایمن نخواهد شد برو از هفت خط نوشان پای خم میمیپرس که هر دردی شراب ناب مرد افکن نخواهد شد...
-
Az hame soy jahan jelve O mibinam
جمعه 3 خردادماه سال 1387 15:10
از همه سوی جهان جلوه او میبینم جلوه اوست جهان کز همه سو میبینم چشم از او جلوه از او ما چه حریفیم ای دل چهره اوست که با دیده او میبینم تا که در دیده من کون و مکان آینه گشت هم در آن آینه آن آینه رو میبینم او صفیری که ز خاموشی شب میشنوم و آن هیاهو که سحر بر سر کو میبینم چون به نوروز کند پیرهن از سبزه و گل آن نگارین...
-
هنوز در سفرِ گم شدن
جمعه 3 خردادماه سال 1387 15:00
هنوز در سفرِ گم شدن ، دیاری هست ، برای گوشه گرفتن ، کنارِ یاری هست همه هوای کوهم مرا چه می بندی سزای صحبتِ دیوانگان ، دیاری هست خرد مست است و دل مست است و جان مست به سودایت روان ناتوان مست ز حد بگذشت مستی های ذرات فلک مست و زمین مست و زمان مست بیا در باغ و شور بلبلان بین سمن مست و چمن مست , ارغوان مست شراب ناب رحمت را...
-
نالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردی
جمعه 3 خردادماه سال 1387 14:49
نالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردی گر چه او کرد دل از سنگ تو تقصیر نکردی شرمسار توام ای دیده ازین گریهی خونین که شدی کور و تماشای رخش سیر نکردی ای اجل گر سر آن زلف درازم به کف افتد وعده هم گر به قیامت بنهی دیر نکردی وای از دست تو ای شیوهی عاشقکش جانان که تو فرمان قضا بودی و تغییر نکردی مشکل از گیر تو جان در برم...
-
man che goyam
جمعه 3 خردادماه سال 1387 14:47
من چه گویم که چگونه تو گذشتى بشتاب از سر من... رفته اى و نرود یاد تو از خاطر من نکشد بار غم عشق تو پا از در دل بر ندارد سر سوداى تو دست از سر من دامن اى باد سحر ...گیر فراهم یکره کاتشى هست نهان در دل خاکستر من تا بیفروختم از باده مهرت ساغر خنده بر چشمه خورشید زند ساغر من نیست این اشک روان خون دل است اینکه رود در فراق...
-
ر با عیات باباطاهر
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 22:58
خوشا آنانکه الله یارشان بی بحمد و قل هو الله کارشان بی خوشا آنانکه دایم در نمازند بهشت جاودان بازارشان بی دلم میل گل باغ ته دیره درون سینهام داغ ته دیره بشم آلاله زاران لاله چینم وینم آلاله هم داغ ته دیره به صحرا بنگرم صحرا ته وینم به دریا بنگرم دریا ته وینم بهر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان روی زیبای ته وینم غمم غم...
-
ربا عیات عبید زاکانى
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 22:53
هرکس که سر زلف تو آورد بدست از غالیه فارغ شد و از مشگ برست عاقل نکند نسبت زلفت با مشگ داند که میان این و آن فرقی هست تا مهر توام در دل شوریده نشست وافتاد مرا چشم بدان نرگس مست این غم ز دلم نمینهد پای برون وین اشگ ز دامنم نمیدارد دست ای مقصد خورشید پرستان رویت محراب جهانیان خم ابرویت سرمایهء عیش تنگدستان دهنت سر رشتهء...
-
سلام علیک، ای نسیم صبا
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 22:46
سلام علیک، ای نسیم صبا ******************* به لطف از کجا میرسی؟ مرحبا نشانی ز بلقیس، اگر کردهای چو مرغ سلیمان گرت بر صبا نسیمی بیاور ز پیراهنش که شد پیرهن بر وجودم قبا اگر یابم از بوی زلفش خبر نیابد وجودم گزند از وفا به نزدیک آن دلربا گفتنیست که ما را کدر کرد سیل از ربا ز دردش ببین این سرشک چو لعل روانم برین روی چون...