-
ماییم و سرکویی، پر فتنهء ناپیدا
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 22:36
ماییم و سرکویی، پر فتنهء ناپیدا ماییم و سرکویی، پر فتنهء ناپیدا آسوده درو والا، آهسته درو شیدا در وی سر سرجویان گردان شده از گردن در وی دل جانبازان تنها شده از تنها بر لالهء بستانش مجنون شده صد لیلی بر ماه شبستانش وامق شده صد عررا خوانیست درین خانه، گسترده به خون دل لوزینهء او وحشت، پالوده او سودا با نقد خریدارش آینده...
-
دل ز هر نقش گشته ساده مرا
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 22:31
دل ز هر نقش گشته ساده مرا دو جهان از نظر فتاده مرا تا چو مجنون شدم بیابانگرد میگزد همچو مار، جاده مرا صبر در مهد خاک چون طفلان دست بر روی هم نهاده مرا چون گهر قانعم به قطره خویش نیست اندیشهء زیاده مرا صد گره در دلم فتد چو صدف یک گره گر شود گشاده مرا تختهء مشق نقشها کرده است همچو آیینه، لوح ساده مرا هر قدر بیش باده...
-
ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 22:29
ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا حلقهء بیرون این دنیای باطل کن مرا وادی سرگشتگی در من نفس نگراشته است پای خواب آلوده دامان منزل کن مرا رفته است از کار چون زلف تو دستم عمرهاست گه به دوش و گاه بر گردن حمایل کن مرا از برای امتحان چندی مرا دیوانه کن گر به از مجنون نباشم، باز عاقل کن مرا جای من خالی است در وحشت سرای آب و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 16:46
گر قابل ملال نیم، شاد کن مرا گر قابل ملال نیم، شاد کن مرا ویران اگر نمیکنی آباد کن مرا حیف است اگر چه کرب رود بر زبان تو از وعده دروغ، دلی شاد کن مرا پیوسته است سلسلهء خاکیان به هم بر هر زمین که سایه کنی، یاد کن مرا شاید به گرد قافلهء بیخودان رسم ای پیر دیر، همتی امداد کن مرا گشته است خون مرده جهان ز آرمیدگی دیوانهء...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 16:44
نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا باغهای دلگشا در زیر پر باشد مرا سرمهء خاموشی من از سواد شهرهاست چون جرس گلبانگ عشرت در سفر باشد مرا باده نتواند برون بردن مرا از فکر یار دست دایم چون سبو در زیر سر باشد مرا در محیط رحمت حق، چون حباب شوخچشم بادبان کشتی از دامان تر باشد مرا منزل...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 16:38
چو دی ز عشق من آگه شد و شناخت مرا چو دی ز عشق من آگه شد و شناخت مرا به اولین نگه از شرم آب ساخت مرا به یک نگاه مرا گرم شوق ساخت ولی در انتظار نگاه دگر گداخت مرا به چنگ بیم رگ جانم آشکار سپرد ولی چنان که نفهمید کس نواخت مرا ز عافیت شده بودم تمام نقد حضور به حیله برد دل عشقباز و باخت مرا سواد اعظم اقلیم عافیت بودم خراب...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 16:35
سوختی جانم چه میسازی مرا سوختی جانم چه میسازی مرا بر سر افتادم چه میتازی مرا در رهت افتادهام بر بوی آنک بوک بر گیری و بنوازی مرا لیک میترسم که هرگز تا ابد بر نخیزم گر بیندازی مرا بنده بیچاره گر میبایدت آمدم تا چارهای سازی مرا چون شدم پروانهء شمع رخت همچو شمعی چند بگدازی مرا گرچه با جان نیست بازی درپریر همچو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 16:30
یکدمک با خود آ، ببین چه کسی از که دوری و با که هم نفسی جور کم، به ز لطف کم باشد که نمک بر جراحتم پاشد جور کم، بوی لطف آید از او لطف کم، محض جور زاید از او لطف دلدار اینقدر باید که رقیبی از او به رشک آید شیخ بهایى
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1387 16:21
همچو بالات بگویم سخنی راست ترا همچو بالات بگویم سخنی راست ترا راستی را چه بلائیست که بالاست ترا تا چه دیدست ز من دیده که هردم گوید کاین همه آب رخ از رهگرر ماست ترا ایکه بر گوشهء چشمم زدهئی خیمه ز موج مشو ایمن که وطن بر لب دریاست ترا پیش لعلت که از او آب گهر میریزد وصف لؤلؤ نتوان کرد که لالاست ترا این چه سحرست که در...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 14:54
ا نگورم و در زیر لگد میگردم.... هر سوی که عشق میکشد میگردم...... گفتی که بگرد من چرا میگردی .... گرد تو نیم بدور خود میگردم..... ************************************* مهر تو نه مهری است که از دل بتوان برد.... هر سو نگرم جلوه زیبای تو بینم...... در شمع وگل وپروانه وبلبل ...مه و مهر... صد گونه نشان از رخ زیبای تو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 14:53
گله ای دارم از خدای خودم ...کاین چه نقصی است به خلقت مرا...... نعمتم تا به نقد هست بدست ..... کمتر احسا س لذت است مرا ... چون ز دستم بشد بیا و ببین ....که چه اندوه و حسرت است مرا.........
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 14:51
Ma Ra An Dost Misozad****** تنها نه دلم از آتش بیگا نه میسوزد... که روزو شب بصد آتش مرا آن دوست میسوزد... بیاد آتشین دوستی لب ساغر چو میبو سم..... زسوز آتش آهم می وپیمانه میسوزد.... شبی پروانه ای دیدم میان شعله شمعی.... حسد بردم بر احوالش که خوش مستانه میسوزد...... مر ا دور از رخ چون آتشی دائم خداوندا.... بصد ناکامی و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 14:48
من ودل خسته و خا موش رفتیم **** از این شبها ی بی آغوش رفتیم*** میان راه از پا در افتا دیم ** گر فته نعش خود بر دوش رفتیم*
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 14:47
گر یه مستا نه.. دوش بر یادت نگا را گر یه ای مستا نه کردم..... رخنه بر بنیا د عقل مر دم فرزانه کردم.... تا سحر گه دیده را از خون دل کردم لبا لب.... هر چه میبو دم به ساغر جمله در پیمانه کردم... عقل را بیرون فرستا دم ز شهر ستان هستی .... عالم دیوانگی را فارغ از بیگانه کردم .... تا نبا شد سد راهم ...سد جا نم آه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 14:44
تاکجا راه پروآزت بود ای پرنده غریب ای پرنده غریبم ..چه آسان ازکنارم ...پر کشیدی.... چه آرام سر بزیر ..انداختی ..با من بگو چرا دلگرفته ای چرا سر بزیر برده و در گوشه ای نشسته ای مرا بگو کدام سنگ کدام دست ظا لم پر تو را از خونت گلگون ساخت کدام سنگدل سنگی بر دلت زد و آن را شکست مگر نه ای پر نده غریب تو هم مثل من دل شکسته...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 14:43
داغ وفا تا دل مست مرا داغ وفا بخشیدند..... جرم ناکرده ......نصیب دل ما بخشیدند.... دوستی و هستی و نیستی همه اقلیم فریبکاری بود جرم ما را زکجا تا بکجا بخشیدند؟؟؟؟ دوستان سینه صا ف آینه تو فیق شما ست..... جرم ناکرده ما را بصفا...بوفا بخشیدند...... شعر از نگاه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 14:40
با چشم گریا ن با نگاه ....منتظر.. در شب هجران نشسته ام.... چو ن آسما ن بی ستاره ...چون زلف آشفته تو از نسیم هر شب میا ن جمع پر یشان ..... چو آهو ی وحشی گم کرده نشسته ام... تا از نگا ه گرم تو روشن شود دلم.... عمر یست همجو پروانه نشسته ام.... فارغ ز باغبا نم ای گلم آسوده از بها ر... همچنان لاله ای بگوشه بیابان نشسته...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 23:59
Ma ra bechin,,bogzar baghebane ,,in gol To bashi بوته اقاقیا بودم... با عشق تو بزرگ شدم... حالا که درختی پر شاخ و برگ شده ام بیاو مرا از ریشه بیفکن ..... دلم میخواهد هیزم شکن این درخت TOباشی... شا خه زنبق بودم .. باعشق تو گل دادم ..... حالا که شاخه ای پر ز گل شده ام بیا و مرا بچین .. آخر اگر TO مرا نچینی برایم خار و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 23:41
عشق آمده است از آسمان ، تا خود بسوزد بی گمان عشق است بلای ناگهان ، من از کجا ، عشق از کجا ، ای عاشقان ، من از کجا ، عشق از کجا ، ای بیدلان ، من از کجا ، عشق از کجا گشتم خریدار غمت ، حیران به بازار غمت جان داده در کار غمت ، من از کجا ، عشق از کجا ، ای مطربان ، بر دف زنید احوال من ، من بیدلم ، من از کجا ، عشق از کجا "...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 23:38
دوست میدارم تو را....من عا شقانه..دوست میدا رم تو ای بیگانه با دنیای راز من...نگاهت را...دو چشمت را که در امواج رنگین بلم ران نگاهم قصه میگو ید.... لبان سرخ فامت را....دل نا مهر با نت را...... دو چشم لعل گونت راکه با امواج عشق.... چشما ن مرا دزدانه می پا ید...... ترا من جا ودانه دوست مید ارم ....جدا از تو نخوا هم بود
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 23:26
دوست میدارم تو را....من عا شقانه..دوست میدا رم تو ای بیگانه با دنیای راز من...نگاهت را...دو چشمت را که در امواج رنگین بلم ران نگاهم قصه میگو ید.... لبان سرخ فامت را....دل نا مهر با نت را...... دو چشم لعل گونت راکه با امواج عشق.... چشما ن مرا دزدانه می پا ید...... ترا من جا ودانه دوست مید ارم ....جدا از تو نخوا هم بود...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 20:27
چون آتش عشق تو بجان دارد* Del صد شعله شرر خود به زبان دارد* Del اه سحری ، سوز دلی ، سودایی شوق دگر از هر دو جهان دارد*Del ، مولانا
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 20:22
پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش که مگو حال دل سوخته با خامی چند ای گدایان خرابات خدا یار شماست چشم انعام ندارید ز انعامی چند شعر : حافظ
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 20:15
ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی** چیزی بیار مانی از یار ما چه دیدی خندان و تازه رویی سرسبز و مشک بویی** همرنگ یار مایی یا رنگ از او خریدی ای فضل خوش چو جانی وز دیدهها نهانی** اندر اثر پدیدی در ذات ناپدیدی ای گل چرا نخندی کز هجر بازرستی** ای ابر چون نگریی کز یار خود بریدی ای باغ خوش بپرور این نورسیدگان را **کاحوال...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 20:05
همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد چو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامد ز پیت مراد خود را دو سه روز ترک کردم چه مراد ماند زان پس که میسرم نیامد خردم گفت برپر ز مسافران گردون چه شکسته پا نشستی که مسافرم نیامد چو پرید سوی بامت ز تنم کبوتر دل به فغان شدم چو بلبل که کبوترم نیامد چو پی کبوتر دل به هوا شدم چو بازان چه همای...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 19:51
باز ای که تابه خود نیازم بینی بیداری شبهای درازم بینی نی نی غلط ام که خود فراق تو مرا کی زنده رها کند کی زنده رها کند که بازم بینی هروز دلم در غم تو زار تر است وزمن دل بیرحم تو بیزار تراست بگذاشتیم غم تو مگذاشت مرا حقا که غمت از تو وفادار تر است مولانا
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 19:49
خوش خرامان می روی ای جان جان بی من مرو ای حیات دوستان در بوستان بی من مرو این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است این جهان بی من مباش و آن جهان بی من مرو ای عیان بی من مدان و ای زبان بی من مخوان ای نظر بی من مبین و ای روان بی من مرو مولانا
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 19:45
چه ناله هاست نهانا چه زخم هاست دلم را زهی رباب دل من به دست چون تو ربابی دلم تو را چو ربابی تنم تو را چو خرابی رباب میزن و می گرد مست گرد خرابی مولانا
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 19:44
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشسـت سر فرا گوش مـن آورد بـه آواز حزین گفـت ای عاشق دیرینه من خوابت هست عاشـقی را کـه چنین باده شبگیر دهـند کافر عـشـق بود گر نـشود باده پرسـت حافظ
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 19:42
چشم من از گریستن تیره شدی اگر مرا گاه و بهگاه نیستی سرمه ز خاک پای تو گر ببری به دلبری از سر زلف جان من زنده شوم به یک نفس از لب جانفزای تو هست ز مال این جهان نقد فرید نیم جان می نپذیری این ازو پس چه کند برای تو عطار